söndag 8 november 2015

مجاهدین

 پریای ما سفر با بهار را برگزید

 


پریا را دیدم. از قصه بیرون آمده بود ودر هیئت یک انسان، یک زن. راست قامت است و مصمم. تواضع و فروتنی که هربیننده ای را به تحسین وا می دارد. چشم به آینده دارد. که اگر در مسیر نگاهش قراربگیری و در همان افقی که او جهان را می بنید ببینی دنیایت را دگرگونه می کند. آمده است که تا قصه اش را بگوید، به آن زبان که تا اعماق جان فرومی رود. پریا فقط سخن نمی گوید اوپیام آور است. داستان پریا از کویرهای تشنه وتفتیده ایران گذشته است. داستان پریای ما از فراسوی سیمهای خاردار گوهردشت، از دیوارهای اوین و کهریزک می گذرد تا در"روز بین المللی نه به اعدام" به جهان برسد. پریا دردهای بیکران جامعه را با پوست و گوشت و استخوان تجربه کرده است. پریای جوان ایران می داند که اعدام یعنی چه! چرا که در برابر بی تفاوتی ها و سکوت دنیا، رژیمی ضد تمامی ارزشهای انسانی بهترین عموهایش را از او گرفته است. رژیمی که "بود" خود را در " نابودی" بشریت و ارزشهای انسانی، اعدام و شکنجه جستجو می کند. آمده است تا چهره واقعی این رژیم را بار دیگر با بیان تجربه های خودش در معرض چشم جهانیان قرار دهد.
پریای ما با حضور و سخنرانی اش در این روز ارزش و اهمیت مبارزه بر علیه اعدام را بیشتر برجسته می کند.

و اما در میان  پریای ما زار و زار گریه نمی کند و مثل ابرهای بهار اشک نمی ریزد. نه از برف هراسی دارد و نه از سرما! او گرگهای آدم خوار را دیده است ولی چون شیر در مقابل آنان ایستاده است ولی او ازکشوری اسیر آمده است. کشوری که مقاماتش پایه ای ترین حقوق شهروندانش را سنگسار می کنند و کشورهای به اصطلاح آزاد و دمکرات اروپائی و آمریکا حقوق بشر مردم ایران را به حراج می گذارند (نقل به مضمون از سخنرانی مریم رجوی درکنفرانس جهانی بر علیه اعدام). پریای ما منتظر اسب سفید نمی ماند او بر بالهای سیمرغ می نشیند و از فراز البرز کوه می گذرد که صدایش را به جهانیان برساند.

پریا درد را می شناسد زمانی که از خاطرات خود از روزهای ملاقات با پدرش در زندانهای مختلف آخوندی می گوید. و چنان از کودکان خیابانی و بچه ها ی گل فروش که می باید در کلاسهای مدرسه باشند سخن می گوید که گوئی رویاهایش برای دنیائی بهتر با رویاهای آنان گره خورده است.

پریا نمی خواهد و نمی تواند مسافری در تونل زمان باشد که خودش را به دست سرنوشت بسپارد و بدون انجام دادن کاری روزهای روشن را به انتظار بنشیند. پریا سالهای طولانی حقیقت آزادی را از پشت شیشه های گرد گرفته زندان در زمان کوتاه بیست دقیقه ای دیده است. او پدرش صالح کهندل زندانی سیاسی مقاوم را دیده که در اسارت هم با عشق وامید از آزادی سخن می گوید و متعجب و حیران که این همه امید پدر از کجا نشأت گرفته است. او انتخاب می کند و در مقابل آن همه درد ، راه درمان را برگزیند.

پریا می داند که در همراه با مقاومت خستگی ناپذیر است که توانش چند ده برابر می شود و توان آن را پیدا می کند که پرچم مبارزه آزادیخواهی را بر دوش بگیرد. در کنار این مقاومت است که او پای در راه آرمان و آزادی مردم ایران می گذارد و پا در راهی با شکوه و پر امید که ایران را به سوی آینده ای روشن رهنمون می شود می گذارد. در مقاومتی که در مدت 34 سال با توانی بی نظیر یک لحظه مردم ایران و خواسته های آنان را فراموش نکرده و هیچ سد ویا مانعی  را به رسمیت نمی شناسد و می رود که ایران و منطقه را از شر سبع ترین دیکتاتوری جهان کنونی آزاد کند.

پریا سمبل نسل جوان ایرانی است که خواستار آزادی وبرابری در ایران است. او نسلی را نماینده گی می کند که به اعدام نه می گوید و فریاد حاضر، حاضر اوست که به مماشاتگران بین المللی می گوید هرچه در توش وتوان دارید برای حمایت از این رژیم ضد بشر بگذارید، نه تنها چشم بر جنایات داخلی ومنطقه ای رژیم می بندید بلکه دست این جنایتکاران را برای سرکوب هر چه بیشتر باز می گذارید. اما مردم ایران ونسل جوان ایران و مقاومت برحقشان بر آن هستند که غل و زنجیرهای ارتجاعی را از دست و پای مردم ایران باز کنند.
پریا کهندل 19 ساله دختر زندانی سیاسی مقاوم صالح کهندل

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar