söndag 17 januari 2016


براى ابراهيم نبوى !
من فراموش نكردم ، تو بكن!
سال٦٠ من هيجده ساله شدم
من فراموش نكردم ، تو بكن !
چند نام است اينجا
من فراموش نكردم ، تو بكن !
مسعود نيرومند
على تو تونچى
ناصر روزى طلب
مينو لغوى
من فراموش نكردم ! تو بكن !
مهدى افضل و هادى و خسرو
سه برادر بودند
من فراموش نكردم ، تو بكن
فريار شجاعتى لاغر بود
دم درب خانه شان ، در بابا كوهى شيراز
به دارش كه زدند
من فراموش نكردم ، تو بكن !
افشين ، نادر ، مجتبى ، فرهاد ، ابراهيم
چند صد اسم ميخوانم ،
چند صد نام را ميدانم
من فراموش نكردم ، تو بكن!
باز هم مى ايم
در همان سال هاى ٦٠
تو طراح شكنجه ى مردم بودى
در اوين بازجو بودى يا محقق ؟ نويسنده ؟ روزنامه ى ديوارى داشتى در استراحتگه تان
وقتى دستتان قدرت شلاق زدن را ديگر
با قدرت اول روز نداشت ! ، فراموش نكن!
گر به چند روز
چند هزار را در اوين
به فرمان ان خونخوار خمينى ، امام جلادان بر دار كشيدند و گور ها شان هنوز نا معلوم!
من فراموش نكردم ، تو بكن
من كه نه به تنهايى،
بلكه هزاران من ، بهتر از من
نه فراموش ميكنند ،
نه ميخواهند ،
نه توانش را دارند
درد هاشان ، مهلت ارامش را كشته
من فراموش نكردم ، تو بكن !
من هرگز بر تن يك فرد بسته به تخت
شلاق نزدم ! تو زدى !
من هرگز نزديك نكردم لوله ى هفت تيرى
روى صورت ، بغل گوش ،نزدم تير خلاص
تو زدى!
من هرگز با تجاوز به يك انسان نشدم نزديك
تو شدى !
من هرگز ، من هرگز ، من هرگز
تو هميشه ، هميشه اى دلقك جلاد
نام من ، تاريخم، سازمانم ، خلقم
همه روشن ، همه نور ، همه شوق ، اميد
راه توبا خفت ، با تحريف ، دروغ با جنايت
در هم تركيب
تو جنايت كرده ، دنبال فراموشى يك خلق
يك دنيا ، يك تاريخ
من تن شلاق خورده را سنگر يك نور ، پايگاه يك هماورد طلبيدن تا روز اخر
روزى كه تن تو ، نه جسم گند يده يا دك و پوز ننگينت ،
تن تو و أمثال تو، گند گاوچاله دهان ملايان
را به سر چاه لعنت تاريخ خواهيم اورد
و تو را با امامت و فقيهت و سپاهت و بسيجت را به قعر ان پرتاب كنيم !
اين قول من به يارانم هست
من فراموش نكرده
تو ميدانم ، هر چه ميخواهى فراموش كنى
اما نتوانى ! داد هايشان در گوشت ،
اخرين پيچيدن در خون ، در ذهن تو هر شب
هستند و مى أيند ! تو فرار كه فراموش كنى !
من فراموش نكردم !
هرگز ، هيچ گاه ! من فراموش نخواهم كرد !
اگر ميتوانى ، هه ! تو بكن !

سینا دشتی


Inga kommentarer:

Skicka en kommentar