fredag 22 juli 2016

از
نوشته من راجع به حسین علیزاده سخت بر آشفته شده است. در این نوشته به سخنان علیزاده در دانشگاه فردوسی مشهد در مورد نگاه ولی فقیه (قاتل فرزندان مردم ایران و عراق وسوریه ) به موسیقی اشاره شده است. جناب قدیانی از روزنه تنگ سازش جهان را می بیند. اول که نوشته شان را خواندم فکر کردم که فرزند کوره پزخانه های تهران است و یا اینکه سالها در زندان به سر به برده و یا ؟؟؟؟ که من را به جرم پناهنده سیاسی بودن مورد توهین قرار داده است. بعد که به صفحه فیس بوکشان مراجعه کردم، متوجه شدم که ایشان در برلین زندگی می کنند و در " انستیوی موسیقی شرق و غرب" به کار نوازندگی مشغول است. نه آقای قدیانی را می شناسم و نه می دانم که او پناهنده سیاسی است و یا نه! من در مورد جایگاه سیاسی و انتخاب علیزاده نوشتم و هنوز هم به این مسئله اعتقاد دارم که علیزاده پشت به مردم کرده است. ولی توضیح چند نکته ضروری به نظر می رسد. مردم ایران زیر مهیب ترین سرکوب زندگی می کنند و دیکتاتوری فاشیستی مذهبی حاکم بر ایران هیچ مخالفتی را بر نمی تابد. اگر به این شرایط به دیده اغماض نگاه کنید به جای اینکه رو در روی دیکتاتور بایستی مردم را مسئول تمامی فشارها و سرکوب ها و شلاق زدنها می بینی. آن وقت است که فراموش می کنی که ستار بهشتی ای بود که فقط برای نوشتن عقاید و آرمانش برای آزادی زیر مشت ولگد مأموران اطلاعاتی جان باخت. آن وقت که یادت می رود که کیانوش آسا که بود. اصلا مید انی که جعفر عظیم زاده کیست؟ از کارگران شلاق خورده چیزی شنیده ای؟ آرش صادقی را می شناسی ؟ شهرام منصوری و سعید ماسوری را چطور؟ نرگس محمدی و آتنا فرقدانی و آتنا دائمی برایت نامهای آشنائی هستند ویا نه ؟ چه تفاوتی می تواند بین نرگس محمدی و حسین علیزاده باشد؟ هنر علیزاده به گرداب می نشیند زمانی که در همین روزها به تمامی دردی که بر مردم می رود پشت می کند و از اینکه اجازه بعضی از کنسرت ها لغو می شود گله می کند به جای اینکه ؟؟؟؟ مردم ایران به مبارزان راه آزادی شان شناخته می شوند و اگر هنرمندی نامش جاودانه شده به همین علت است وگرنه که در دربار سلطان محمود غزنوی چهارهزار شاعر بودند که برایش شعر می سرودند. چند نفر از مردم ملک الشعرای او را که نامش عنصری بود می شناسند و از اشعار او چیزی را به خاطر می آورند. اما این حافظ است که به تمامی دستگاه ولایت فقیه زمان پشت می کند و در قلوب مردم ایران جا دارد. او که گفت:
صوفی شهر بین که چون لقمه شبهه می خورد
پارودمش دراز باد آن حیوان خوش علف
پ.ن
آن چیز که برای برخی حرفهای تکراری ،کهنه و یا بوی نا گرفته داشته باشد، خواست من و ما است که همان آزادی است.
برای دوستان نوشته آقای قدیانی را ضمیه می کنم.
خانم دشتى، قلم فرسايي بيهوده اى فرموده ايد كه مشخص است در حد و اندازه
خواندن ِچهار تا خبر صبحگاهى رسانه اى بوده و احتمالا به عنوان رفع تكليف و پيگيرى مبارزاتِ اپوزيسيونى از نوعِ از راهِ دور ، سالهاست معتادِ آنيد. شما از نوشته تان معلوم است كه هيچ اطلاعى از پيشينه عليزاده و موسيقى عليزاده و عملكرد سياسي اجتماعيش نداشته ايد و نداريد، و اون دختراى ننه درياىِ شاملو را هم واسه پُز روشنفكرى بين دوستان و رونق مقاله وزين تان ، نقل كرده ايد ... زمانِ سياهى كه ما بعد از انقلاب با تمامى سركوبى كه ميشديم ، درِ هنرستان هاى موسيقى را باز ميكرديم ، تحقير ميشديم و ساز هايمان را به در و ديوار ميشكستند، اعدامى داشتيم ، دستگيرى داشتيم و غيره و غيره ، شمارو نميدونم كجا ولى عليزاده تنهاهنرمندى بود كه قدم به قدم با همه و همه جا پشتيبان و نَفَر اول هر خطرى بود ... و هنوز هم هست ... البته كه شما ارزشش را نداريد اين مسائل را بدانيد، براى خوانندگان بعدى اين جوابيه ياد آور شدم... اما عده اى هم بودند كه سر كنسرت ها از صندلى هاى پشتى صداى پچ پچشون ميومد كه: اين آقا ريشوِ كيه كه برداشتن سرپرست گروه شيدا و عارف كردنش ! اون موقع فقط ميشد به بلاهت ِاينگونه عجايب زمينى از روى تعجب فقط نگاه كرد. شما هم به يقين از همان دسته آدم ها هستيد كه اتفاقى گاهى گذرتون به يه سرى مسائل جدي تَر از دلخوشى هاى روزمره و اجبارى خودتون ميافته و متاسفانه فكر ميكنيد اتفاقا بايد دست به قلم هم بشويد ! با اين فرق كه از اين داستان نزديك نيم قرن گذشته و اونايى كه اتفاقى نميدونستن اون آقا ريشوِ كى هست الان فهميدن و شما هنوز شعارهاى كليشه ايه بوىِ نا گرفته پنجاه سال پيشتون رو تمرين ميكنيد ... ميتوانيد به همين رويه ادامه دهيد و نظرات خود را نيز حُقنه وار و از بالا به پايين در قالب مقالات خوش تيترِ شبيه به طنز و تمسخرِ مخصوصِ طبقه انتلكتوئل مآب ! ارائه فرمائيد كه البته خودتون هم احتمالا با نگهدارى چهار تا از كتابهاى هدايت و شاملو در قفسه كتابخانه تان, خود را از اين قشر منفك نميدانيد. ولى نظر داديد نظر يكى از شنوندگانتان را هم بشنويد: بعضى از اسم هاى تأثير گذار و متعلق به فرهنگ مورد احترامِ مردم را كه خود بخشى از حافظه تاريخيست را بى هيچ شناختى و هر جائى به زبان آوردن ، بدون سبُك سنگين كردن مورد و شرايطِ طرفِ مقابل كه به خصوص آن شخص حسين عليزاده باشد، با اين ادبياتِ مقايسه اىِ لُمپن وار ، نه تنها جزو آزادى بيان شما نيست ، چه بسا ضربه به همان چيزيست كه خود برايش مبارزه ميكنيد و رگِ گردنى ميشويد. شما سعى كنيد در سطح آگاهى الكنِ خود اظهار وجود بفرماييد و نسبت به مسائل جدّى تَر وارد اينچنين ميدان هايي نشويد، كه حسين عليزاده اسمى نيست كه آدم كوتوله هاى دورِ گود بتونن باهاش رِنگِ خاله رو رو ساز كنند و خيمه شب بازى راه بياندازند.
خوب باشيد.
چون جايى براى گذاشتن كمنتار نبود اينجا نظرم را برايتان فرستادم

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar