torsdag 1 september 2016

#مجاهدین #ایران #رجوی
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه تو است
عرض خود می بری و زحمت ما میداری (حافظ)
بعد از تظاهرات بزرگ ایرانیان آزاده در پاریس باز آب در لانه مورچگان افتاد و رژیم و مزدوران سایبری اش به دست وپا افتادند. علت آن هم مشخص است. رژیم تصور آن را نداشت که این تظاهرات با حضور هزاران نفر انجام شود. در مخیله رژیم و هم پالکی هایش نمی گنجید که چهره های محبوب و مردمی، نمایندگان اتحادیه های کارگری و معلمی و دانشجوئی فرانسه ، جزو سخنرانان باشند. در نتیجه رژیم باید به رونمائی چهرهای تازه دست می زد که اعتبار مجاهدین و این تظاهرات را مخدوش کند، اين چهره چند صباحی را هم در زندانهای مخوف رژیم به سربرده است. شاید هم خود را خیلی هوادار حقوق بشر می دانند. او در دوران دگرديسى و گذار است ، آنقدر دلش به رحم آمده که دوست ندارد کسی مرگ بر خامنه ای بگوید. و نگران که به سر این مردم چه آمده که خواهان مرگ کسی می شوند. و آنقدر در این توهم بسر می برد که نکند دالایلاما شده . او از ایرانی بودن خود پشمیان است و بی عملی مردم را  نه به علت سرکوب وزندان می داند. بی محابا به مردم اعتراض می کنند و آنان را مردمانی خود پرست و سود جو و منفعت طلب می نامد. شاید این فرد تازه وارد نمی داند که مردم ایران توابان زندانها و مزدوران را خوب می شناسند و خیلی زود سره را از ناسره تشخیص می دهند. دهها نمونه وجود دارد که زندانیان پس از آزادی در کشورهای اروپائی و آمریکا اقامت دارند ولی به نحوی به بلند گوهای رژیم تبدیل شدند. اکبر گنجی برای اینکه       اسمی را گفته باشم.   مردم چهره های شناخته رژیم در خارج از کشور
یاد آوری تعریف بهروز جاوید تهرانی از دوران اسارتش در زندان را یاد آوری می کنم.
بازجو به بهروز جاوید تهرانی می گوید: می توانی از زندان آزاد شوی و به خارج از کشور بروی.
بهروز در جواب می گوید: پاسپورت ندارم
بازجو: برایت پاسپورت می گیرم
بهروز: در خارج از کشور چه کار کنم.
بازجو: همین کارهائی را که این جا می کنی
بهروز: فقط همین
بازجو: در کنارش هم دو تا فحش به مجاهدین بده. (نقل به مفهوم)
این چهره تازه به دوران رسیده همچون رژیم اشتباه محاسبه دارد. او مصداق ضرب المثل «هنوز غوره نشده ، می خواد مویز بشه» هست. جملات کلیشه ای که این تازه به دوران رسیده ها استفاده می کنند، هیچکس را نمی فریبد. مگر آنکه ریگی در کفش داشته باشد.
ـ مجاهدین در ایران پایگاه ندارند. من دهها نمونه و فاکت دارم که این نظر را زیر سئوال می برد، ولی از هیچکدام نام نمی برم. فقط یک سئوال از این مدعیان " آیا به علت نداشتن هوادار در ایران مجاهدین حق فعالیت هم ندارند. لطف بفرمائید و تعریف خود را از آزادی احزاب و جریانها را برای ما بگوئید؟
گل کلام این مدعی تازه رونمائی شده را در این جا بنید: این مطلب از فیس بوک او کپی شده و در زیر عکسی از تظاهرات پاریس که تظاهر کنندگان عکس شهدا را در دست دارند می نویسد.
(عجبا که در این روزها فریاد آزادی و خونخواهی از ظالمین، از دهان چه کسانی بیرون می آید!
اينهايى كه عكسهاى شهداى راه آزادى را در راه غرض ورزى سياسى خود بالا ميبرند و مظلوم نمايى بيخود ميكنند را بشناسيد و ببينيد و بدانید كه براى اثبات دروغین خود به عالميان، دست به چه كارهايى كه نزده و نميزنند.
اينها يادشان رفته! يادشان رفته كه خودشان روزگارى بخشى از همان توده ى فاشيست غربتى و بي سوادى بوده اند كه با قلاده ى دين سوار بر جامعه و مردم شدند و حالا به قدرى به پى سى خورده اند كه با اندک امیدی پا به پای جمهوری اسلامی به مصادره شهدا و خونهای هموطنانشان می پردازند و خودشان و فلاکتشان را این طور به رخ جهانیان می کشند و فریادش می زنند.
اگر انقلاب اسلامی مسیر خود را درست می پیمود، آلان این جمع بالا دستان و سازمان کثیفشان در خط مقدم این کثافت کاریها و جنایات و البته بخش قابل ملاحظه ای از همان زامبی های چلغوز مسلمان می بودند.).
همین آقا که مسلمانان را چلغوز می خواند چند سطر بعد می نویسد" نا گفته نماند که بی شک در دو قطبی جمهوری اسلامی و سازمان کثیف رجوی ها ، جمهوری اسلامی را انتخاب می کند. « مردم محترم تو انتخابت را کرده ای». او در ادامه مطلبش می نویسد:
«سازمان مجاهدین بارها امتحانش را در تاریخ پس داده،و متأسفانه و یا خوشبختانه هیچکاه از نظر هیچ جبهه و یا توده ای از احاد مردم نمره قبولی نگرفته است. نمی دانم عامه مردم ایران به چه زبانی به شما بگویند که شما و دلسوزی های دروغین تان را نمی خواهند. »
این فرد دو پی نوشت دارد که حسابی خنده داراست.
«رفاقت ما جدا از عقاید ماست، رفقای مجاهدم را دوست دارم. دوستان عزیزم به خودشان نگیرند. برخی از دوستان مجاهد اگر نبودند شاید من الان در زندان بودم. اما این دلیل خود سانسوری نمی شود.
پ.ن 2 . منظور بنده از سازمان مجاهدین صرفا سازمان رجوی هاست و نه چیزی فراتر از آن. »
( تو که همین دو خط بالا سر در گم بودی که با چه زبانی باید به مجاهدین گفت دست از سر مردم بر دارند. پس چراخودت این را در زندان به آنها نگفتی که آنان در خط مقدم کثافت کاریهای رژیم قرار دارند . چرا فرصت طلبانه از آنان استفاده گردی. به نظر تو مجاهدی که زندانی خوب است ولی مجاهد آزاد بد. همان زندانیان مجاهد از زندانهای رژیم پیام می دهند که باید به سیمای آزادی تلویزیون مقاومت و مجاهدین کمک کرد. همان زندانیان از داخل سیاه چالهای اوین و گوهردشت برای شرکت در تظاهرات مجاهدین بر علیه روحانی پیام می دهند. بیش از این خود را رسوای عام و خاص نکن. )
بگذار چند جمله از آخرین نامه زندانی سیاسی سعید شیرزاد به داریوش در مورد مجاهدین زندانی را برایت بنویسم.
با من از بلندای نام سعید ماسوری بگو که از بلندی نامش دیواره های بیستون و علم کوه در خود تنیده و خم میشوند. و او که در جان بدر بردن از …گردباد حادثه و در دنیای زندان سده اش طلایه داریست که بیزاریش از دیوارهای زندان را کسی ندیده است.
اینجا قدمگاه سردار خلق و گل شقایق همیشه عاشق غلامرضا خسروی بن بست شکن کبیر در سالی که به نظر سال به بن بست رسیدن و پنجه به دیوار کشیدن بود، سرداری که شقایقت را با تمام بغضهای زمین باید برایش فریاد کشید که ‘ حالا از تو فقط این مونده باقی که سالار تموم عاشقایی’ و یادآور نام همیشه سرخ شاهرخ زمانی طلایه داری که جنگل و شهر و ده و کوه و کمر و دیوارهای زندان را به ستوه آورده بود،او که معنای نام سرخش را تنها در نوشته ها و سروده های علیرضا نابدل و تا همیشه فرمانده مرضیه احمدی اسکویی میتوان جستجو کرد و یادگار شور بی پایان کاپیتان فروزان عبدی و حبیب خبیری و در به خون نشستن از گردباد حادثه ونغمه ی شعرهای سرخ سعید سلطانپور در هیاهوی پچ پچ شاپرکها٫ برای من که در بندم اینجاست.
کافی است یا باز هم شاهد بیاورم. بگذار یک تجربه را برایت بنویسم شاید بد نباشد.
ما هواداران مجاهدین بیش از 20 سال است که با سیاست 80و 20 رژیم آشنا هستیم. البته به خاطر جنایتهای رژیم این تناسب در مواردی به 98 و 2 هم رسیده است. یعنی هشتاد درصد به رژیم فحش بده و بیست در صد به مجاهدین و به خصوص به مسعود و مریم رجوی، این نسبت رژیم را راضی می کند.
حتما تو آخرین نفر نخواهی بود که مردم و مبارزات آنان را مصادره می کنی و آن را هیچ می انگاری . ولی همین هیچ خواب را بر ولی فقیه ات که اورا بر مجاهدین ترجیح می دهی حرام کرده است.
چند جمله ای هم از دلنوشته بهروز جاوید تهرانی به مناسبت شهادت مجاهدخلق علی صارمی 8 دیماه 89
با نامه‌ای که طی آن به‌طور دست جمعی اقدام به محکومیت اعدام مجاهد و مبارز آزادی‌خواه شهید علی صارمی‌نمودیم دلم راضی نشد و دل نوشته‌ای دیگر لازم دیدم تا به سهم خود دینم را به این آزاده بزرگوار ادا کرده باشم.
علی صارمی به گفته دوست و دشمن فردی پرهیزکار، مهربان، مردم دوست، عاشق و استوار بود وی با… . این رژیم منحوس بازداشت و بیش از ۲۳سال حبس کشید تا این‌که این بار در قبرستان خاوران در مراسم یادبود اعدامهای سال ۶۷ دستگیر و به اعدام محکوم شد. در مراسم یادبود دلاور مردان و شیر زنانی که آخر خود نیز به آنها پیوست. علی صارمی آرزو داشت روزی کمیته تحقیق به همراه دادگاهی مستقل در مورد اعدامهای دهه ۶۰ تشکیل گردد.
اعدام علی صارمی ثابت کرد که رژیم طاقت کوچکترین انتقاد و اعتراض مسالمت‌آمیز را هم ندارد و هر صدای مخالف را با چوبه‌دار خفه می‌کند.
نکته آخر با فحش دادن به مجاهدین و اتهام زدن به آنان قیمت خود را بالا نمی بری ، بلکه تاریخ مصرفت را پائین می آوری. از ما گفتن!

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar