söndag 25 december 2016



ایران#  شیراز# 

پنجره های همسایه های من

یکی بعد از دیگری روشن می شود
یکی ستاره داوود دارد
و دیگری شمعدان شش پایه
و بالکن های چراغانی شده
عروسکهای بابا نوئل که در گونی خود هدیه دارد
برای کی؟
من نمی دانم
فقط چند متر با من فاصله دارند
ولی دور خیلی دور به نظر می آیند
انگار که هیچ چیز از من نیست
من ایرانم را
من شیرازم را می خواهم
حوض سعدی
و حافظیه را
با تفعلی از حافظ
 باغ دلگشا
و بوی بهارنارنج
در کوچه های تنگ
و درخت یاس پر گلمان
گلدان بزرگ رازقی را
در حیاط
من شیرازم را
آزاد می خواهم
من ایرانم
را
آزاد می خواهم
و می دانم آن روز دیر نیست
سهیلا 25 دسامبر 16




  
ایران#  شیراز# 

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar