söndag 8 januari 2017









نفس شهر تنگ است
پوستش هم زخم برداشته 
و مغازه هايش هم جنس ها ى عجيب و غريب مى فروشند 
جنس ها بنجل نيستند
تا بخواهى كليه
و چشم
يك بچه هم رويش مى گذارند 
آقا ببر! 
خيلى ارزان
خيرش راببينى
اين هم هنر عريان شهر ما 
زيبا نيست؟ 
 نه واقعا زيبا نيست؟!!! 
راستى يادم رفت كه بگويم 
يك بيمارى مسرى در شهر شيوع پيدا كرده
تمام هنرمندانش 
از هر ژانرى 
 خناق گرفته اند
از هتل هایش هم بگویم
شیک است
به اندازه قبر
نه فکر کنی قبر است 
نه قبر نیست
ولی ساکنانش
درست عین داستان زنبورک خانه غلامحسین ساعدی
در هم می لولند
و اما
این  شهر آرشها دارد
با غل و زنجیر بر دست و پا
با پیکری به اندازه یک من استخوان
که عاشق است و می خواهد
نفس پاک بکشد

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar